-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 09:29
وای بر من گر تو ان گم کرده ام باشی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 13:48
با توام ای نور ای همه هستی ای که در جانم نشستی با توام ای تکیه گاه دلم مرهم همه غصه هایم این همه خوبی تو را سزا و اینهمه ستایش ازمن برای تو رواست من چونان طفلی نو پا دیگر تو را نمی شناسم تو فراتر ی از جوانیم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 10:59
شب اشیان شب زده چکاوک شکسته پر رسیده ام به ناکجا مرا بخانه ام ببر کسی بیادعشق نیست کسی بفکر ما شدن ازان تبار خود شکن تو مانده ای و بغض من از این چراغ مردگی از این براب سوختن از این پرنده کشتنو از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا بخانه ام ببر که شهر شهر یار نیست مرابخانه ام ببر ستاره دلنواز نیست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 16:28
خدایا راه رهایی کدام است من در این بازار گم شده ام
-
سیب
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 16:36
درد بیقراری بسی سخت و زیباتر از شکوفائی ان است شکوفه های درخت سیب زیبا و دوست داشتنیست ولی سیب را کمتر کسی دوست می دارد می گویند تا سیب هست زندگی باید کرد گویا سیب راز زندگیست اما ما در گرو ظاهریم هنوز
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 16:16
خسته ام از همه کس و از همه چیز از خودم بیشتر از همه خسته از نامهربونی بی همزبونی
-
سلامی دوباره
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 15:50
بنام ارامش بخش قلبها سلام به همه دوستان تو بلاگفا بودم اونجا واسه خودم یه کلبه کوچیک درست کرده بودم گاهی که دلم می گرفت چیزی می نوشتم... حرفی از دلم اما این دنیا جای درد و دل نیست ... کمتر کسی دوست داره دیگران خوش باشن کمتر کسی از شادی دیگران خوشحال می شه .. خلاصه اسباب کشی کردیم اومدیم مهمون شما شدیم ... ولی ایندفعه...